http://farsibookan.ParsiBlog.com حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر
| ||
بزرگ ترین درسی که تو زندگیم گرفتم برای زمانیه که دوازده سالم بود.هم نیمکتیم برعکس من از زنگ انشاء فراری بود، معلم بهش گفته بود اگه از هفته ی دیگه بدون انشابیاد دیگه حق نداره سر کلاس بشینه. یه روز قبل از زنگ انشاوقتی حرفای معلم رو بهش یادآوری کردم بهم گفت مریض بودم و نتونستم بنویسم، میشه تو به جای من بنویسی؟!رفیقم بود،می خواستم کمکش کنم. دفترش رو گرفتم و بهترین انشایی که می تونستم براش نوشتم. وقتی انشاش رو خوند گفت لطفت رو هیچوقت فراموش نمی کنم. خوشحال شدم از اینکه تونسته بودم کمکش کنم...اما چند روز بعد وقتی معلم موضوع انشاگفت رفیقم رو کرد به منو گفت زحمتش با خودت! تو خیلی خوب انشامی نویسی! جا خورده بودم ، دیگه مریض نبود که بخوام کمکش کنم...خودش می تونست کارش رو انجام بده... اولش گفتم نه ولی انقدر اصرار کرد که قبول کردم. این داستان هر هفته تکرار می شد اما من دیگه از کمک کردن حس خوبی نداشتم چون دیگه به خواست خودم بهش کمک نمی کردم. پشیمون شده بودم از اینکه چرا از همون اول کمکش کردم.دفعه ی آخر دلمو زدم به دریا و گفتم نمی نویسم... انقدر ناراحت شد که رفاقت چند سالمون بهم خورد. حالا بعد از این همه سال هنوز هستن آدمایی که پشیمونت می کنن از اینکه توی سختی و شرایط بد به دادشون رسیدی. چون بعد از اون پرتوقع میشن و هیچوقت نمی تونن ازت "نه" بشنون... دیگه کاری که براشون می کنی رو لطف نمی دونن و فکر می کنن وظیفه ای هست که باید بی چون و چرا انجامش بدی. [ جمعه 97/9/16 ] [ 11:42 صبح ] [ ابوبکررحیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |