http://farsibookan.ParsiBlog.com حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر
| ||
خاطراتی از روابط حسنه «ماموستا عباس حقیقی» و «استاد احمد قاضی» /دکتر اسماعیل کس نزانی* دیدارها در فضایی گرم و صمیمی در منزل مسکونی استاد صورت می گرفت و هدف از آن آماده سازی کتاب مجموعه اشعار و سروده های استاد به نام " رنگین کمان " بود . از آن جایی که تنها وسیله در دسترس تایپ مطالب ماشین های تایپ دستی و برقی بود و همچون امروزه امکان ویرایش و اصلاح اشتباهات املایی و تایپی وجود نداشت و از طرفی تنها یک نسخه از پیش نویس مربوطه تحویل استاد شده بود ، ناگزیر تک تک اشعار را برای استاد قرایت می کردم و چنانچه اشتباه تایپی وجود داشت ، آنها را اصلاح می کردم . خاطرات آن روزها و مصاحبت با شاعری همچون ماموستا حقیقی با آن چهره نورانی و بشاش در آن روزهای گرم تابستان و بحث های مختلفی که در زمینه های گوناگون با ایشان داشتم از خاطرات فراموش نشدنی است که شرح و تفصیل آن مجال دیگری می طلبد ، بجث هایی از قبیل اینکه چرا ایشان همچنان به سبک قدما شعر می گویند و تمایلی به سرودن شعر در قالب شعر سپید ندارند و ایشان نیز علیرغم کهولت و کبر سن با روی گشاده و شکیبایی باور نکردنی به تمام پرسش هایم پاسخ می گفت . در نهایت صفحات کتاب آماده شد و قرار شد که کتاب جهت چاپ تحویل استاد احمد قاضی - سردبیر انتشارات ادبی کردی سروه شود. در پایان تعطیلات ، طبق معمول سفرهایی که پس از پایان تعطیلات نوروزی و تابستانی بوکان را به قصد ارومیه ترک می کردم ، این بار نیز سوار اتوبوس شدم با این تفاوت که انگیزه ای غریب را در وجودم حس می کردم و سرشار از غرور بودم ، غرور و فخر دانشجویی جوان که آخرین اثر آماده چاپ شاعری بلند آوازه را به همراه داشت . طبق توصیه استاد عباس حقیقی قرار بود کتاب را به شخص استاد احمد قاضی تحویل دهم ، بعلاوه استاد حقیقی در آخرین لحظاتی که صفحات تایپ شده را در پاکت می گذاشتم ، فرمودند که سفارشی هم برای کاک احمد دارم که منظوم است و لطفا در حین تحویل کتاب به خود کاک احمد بگو ( خطاب " کاک احمد " توسط ماموستا حقیقی در مورد استاد احمد قاضی بود ) . به ماموستا حقیقی عرض کردم که استاد چون ممکن است سفارشتان فراموش شود، اجازه دهید آنرا یادداشت کنم ، ایشان فرمودند ، شعری را که می خواهم بگویم هیچ وقت فراموش نخواهی کرد و نیازی به یادداشت نیست و اینک توصیه منظوم ایشان به کاک احمد قاضی : کاک احمدبو خوت آگاداربه له چاپی جوانی وه ک شه ونم نه بی نیو متر پانی و سپس استاد حقیقی فرمودند : می دانی منظورم چیست ؟ و خود ادامه دادند که کتاب مجموعه شعر قبلی ام با عنوان شبنم ( شه و نم ) قبلا در قطع بزرگ و رحلی شبیه اندازه مجلات سروه چاپ شده است و انگار نیم متر طول و عرض دارد و نمی خواهم این یکی هم ( منظور استاد همین کتاب رنگین کمان یا کولکه زیرینه بود ) به همان سرنوشت دچار شود . بامداد فردای آن روز با شور و شوقی زاید الوصف در محل دفتر انتشارات سروه حاضر شده و خدمت استاد احمد قاضی رسیدم . بدوا خود را معرفی و با توجه به اینکه استاد قاضی قبلا در آموزش و پرورش بوکان خدمت کرده بود و با ابوی بنده اشنایی داشت ،اظهار لطف بسیار فرموده و بنده را مورد تفقد و محبت بسیار قرار دادند و در فراغتی که رخ داد با ایشان در رابطه با نقاط قوت و ضعف مراسم شب شعری که به مناسبت سالگرد فاجعه بمباران شیمیایی حلبجه توسط انتشارات سروه و به مجری گری زنده یاد مارف آغایی مدتی قبل از دیدارمان در ارومیه برگزار شد به گپ و گفت پرداختیم . پس از آن بود که امانتی ماموستا حقیقی را تحویل استاد قاضی دادم و تاکیدات جدی ماموستا حقیقی در خصوص چاپ و رونمایی کتاب ایشان همزمان با برگزاری کنگره را به عرض استاد قاضی رساندم و پس از اطمینان از انجام به موقع خواسته ایشان ، نوبت به ابلاغ توصیه منظوم ماموستا حقیقی به استاد قاضی بود . مرحوم استاد قاضی پس از استماع پیام ماموستا حقیقی لبخندی بر چهره شان نقش بست و اظهار داشتند که : " این هم به چشم " آنگاه با تبسم خاطراتی از گذشته را برایم نقل کردند . مدت کوتاهی از این دیدار نگذشته بود که استاد قاضی با نظارت همه جانبه و شخصی خود بر تمام قسمت های مختلف انتشارات و چاپخانه و ... کتاب رنگین کمان استاد حقیقی را همزمان با برگزاری کنگره بزرگداشت یاد و مقام استاد حقیقی آماده عرضه نمودند. روانشان شاد و یادشان گرامی
[ سه شنبه 94/9/10 ] [ 11:49 صبح ] [ ابوبکررحیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |