http://farsibookan.ParsiBlog.com حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر
| ||
حکایت « راستگویی » پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند ، امّا بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متأهل باشد . پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند . آن گاه همه ی دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آن ها « بذر کوچکی » داد و گفت : طی سه ماه آینده که بهار است ، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد . دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آن ها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد . او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت ، امّا در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد . خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو ، امّا او گفت : « نمی خواهم که هم ناموفّق محسوب شوم و هم ترسو! » . روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گل هایی زیبا آمدند ، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید . آن گاه رو به همه گفت: « عروس من این دختر روستایی است ! قصد من این بود که صادق ترین دختر را بیابم ! » تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود ، امّا همه ی شما نیرنگ زدید و گل هایی دیگر آوردید ، جز این دختر که حقیقت را آورد و راستی را پیشه کرد » . آری " زیباترین منش انسان راستگویی است " .
[ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:47 صبح ] [ ابوبکررحیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |