http://farsibookan.ParsiBlog.com حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر
| ||
حکایت « نصیحت بزرگان »
شخصی با یک جمله بهترین دوستش را رنجاند . امّا ب?فاصله پشیمان شد . از راه های مختلف برای به دست آوردن دل دوستش ت?ش کرد . از جمله نزد پیر دانای شهر رفت و با او مشورت کرد. پیر گفت : برای جبران سخنت دوکار باید انجام دهی که اوّلی سخت تر از دومی است . جوان با شوق درخواست کرد که راه حل را برایش شرح دهد . پیر خردمند گفت : امشب بالشی از پر برداشته وگوشه آن را سوراخ کن . سپس به کوچه ها و مح?ت برو و پشت در هر خانه ای یک پر بگذار تا پرها تمام شود . هروقت این کار را کردی نزد من بیا تا مرحله ی دوم را بگویم . جوان تمام آن شب را به کاری طاقت فرسا مشغول شد . انگشتانش از سرمای شبانه یخ زده بود . ولی باز هم ادامه داد تا این کههنگام طلوع آفتاب کارش تمام شد . با سرعت نزد پیر رفت و با خوشنودی گفت : مرحله ی اوّل با موفّقیّت تمام شد . حا? چه کار کنم ؟ پیر گفت حا? برگرد و تمام پرها را جمع کن تا بالش به حالت اوّلش برگردد . او باسراسیمگی گفت : امّا این غیر مکن است بسیاری از پرها را باد پراکنده کرده و هر چقدر ت?ش کنم بالش مثل اوّلش نمی شود . پیر گفت : درست است کلماتی که استفاده می کنی مثل پرهایی در مسیر باد است و دیگر به دهانت باز نخواهد گشت .
[ یکشنبه 94/9/1 ] [ 12:16 عصر ] [ ابوبکررحیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |