http://farsibookan.ParsiBlog.com حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر
| ||
معلم
معمار دانایی ای معلم احرام اندیشه بر تنم پوشاندی تا در تکرار صفا و مروه ی زندگی به روزمرگی نرسم و در حریم فکر و معنا، تاریکْ راه های مقصد ابدیت را به پاکی هر چه تمام تر، در نوردم و از چشمه سار کلام و کلمه سیرابم کردی تا از مسیرآسمانیِ نور و روشنی برنگردم. چه آرام بر منبر سخن تکیه می زنی تا شهابِ ثاقبِ قلم را به سمت اهریمن سکون وپستی و رخوت نشانه کنی. و جواهر کلامت را بر سطحی از تاریکی پاشاندی تا معرفت بگسترانی رنگ، رنگ. و بهار هدیه کنی، بی درنگ. صبح عافیت را به چشم نمی دیدیم اگر دست گیری تو در شام سیاه بی دانشی همراهی مان نمی کرد. تو بهار مکرری که با حضور حیات بخش خویش زمستان نادانی را پایان می دهی. به سخن که می ایستی پنجره ای از امید به رویم می گشایی و آن دم که در میهمانی آیینه ها شرکتم دادی، مکارم اخلاق را تعارفم کردی. تو در تکرار الفبای زندگی آنقدر اصرار ورزیدی که قامت شب فرو شکست و آبِ حیات در کویر اندیشه های مخاطبان به فوران ایستاد. دستم را گرفتی، پرهیزم داشتی از مشق سیاه ناتوانی و ناکامی و مشقِ ادب آموختییم و چه با حوصله ومدارا و متانت، از کوچه های سرد جهالت عبورم دادی. ای صبح روشن دانایی!
از خود می پرسم چه کسی جز تو کوله بار عمرم را اینگونه از نورهدایت لبریز می کند؟ به اشاره های حکیمانه توست که مرز بین «خلق الانسان من طین» که سمبل نیمه شیطانی و سفلی صفتی و حضیض بودن انسان است را با «و نفخت فیه من روحی» که گواه خدایی بودن و عزیز بودن انسان است را شناختم. بین حضیضی و عزیزی، بین طین و روح خدا که سرگردان بودم راه خدا را نشانم دادی. نام تو همواره در کنار سختگی و سترگی جلوه می کند و من در زلال طرواتْ افشان سخنت می نشینم تا راهزنان راه حقیقت را در حریم «حیات فاضله » باز شناسم. کلام مطهر را در کلاس تطهیرِ دل و جان تعلیمم دادی و من تا روزهای باقی حیات، چراغی در دست دارم که روشنی اش ریشه در همان تعلیم مطهر دارد. تعلیم دادن و ادب آموختن و دانایی گستردن، به سادگی بر زبان می آید اما باور سترگی و ستواری و سختگی کار معلم بر عمق دل و جان متعلم، ریشه دوانده است.
[ چهارشنبه 95/2/8 ] [ 7:27 عصر ] [ ابوبکررحیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |