سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://farsibookan.ParsiBlog.com
حافظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان..............این نقش ماند از قلمت یادگارعمر 


گرد آفرید نخستین شیرزن حماس? ملی ایران است. گردآفریدِ دلربا و چالاک با این که در شاهنامه حضوری کوتاه دارد و شکست هم می‌خورد، بسیار برجسته است و یکی از گیراترین زنان شاهنامه. وی را می‌توان مانند فرانک، ارنواز و شهرناز، نمون? زن اصیل ایرانی دانست...

زنی بود بر سان گرد سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار

کجا نام او بود گردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کس ندید

در رهسپاری سهراب از توران به ایران، هنگامی که وی در جستجوی پدرش رستم است، با او آشنا می‌شویم. در مرز توران و ایران، دژی به نام سپیددژ هست. گُژدَهَم که یک ایرانی سالخورده است، بر آن فرمان می‌راند و همواره در برابر دشمن پایداری سرسختانه‌ای می‌ورزد و با این کار، دل هم? ایرانیان را به آن دژ امیدوار می‌سازد. گژدهم پیر، پسری خرد به نام گُستَهَم دارد، و دختری به نام گردآفرید. سهراب ناچار است پیش از درآمدن به خاک ایران از این دژ بگذرد. در نبرد میان سهراب و هژیر،  فرماند? دژ، سهراب بر او پیروز می‌گردد. سهراب، نخست می‌خواهد او را بکشد، اما سپس او را اسیر کرده راهی سپاه خود می‌کند. آگاهی از این رویداد، دژنشینان را سراسیمه می‌سازد، اما گردآفرید چنان این را مای? ننگ می‌داند که بر آن می‌شود خود به نبرد او رود.
سهراب در پی چالش آن شیرزن به رزمگاه درمی‌آید و آن دو به پرخاش و نبرد درمی‌آیند. سهراب در برابر باران تیر گردآفرید، ناچار سپرش را به کار درمی‌آورد. وی جنگ‌کنان نزدیک گردآفرید می‌شود و نیز? او را می‌گیرد. با نیزه جام? جنگی او را می‌درد، گردآفرید شمشیر می‌کشد و با فرود آوردن آن نیز? سهراب را می‌شکند. سرانجام می‌بیند که توان رویارویی با سهراب را ندارد و می‌کوشد سوی دژ بگریزد. اما سهراب به او می‌رسد و کلاهخودش را برمی‌گیرد. تازه می‌بیند که آن پیکارگر نه مرد، بلکه دختری زیباروی است. گردآفرید به نیرنگ دست می‌یازد و به سهراب می‌گوید که خوب نیست رزمندگان ببینند که وی در نبرد با یک دختر به چنین کوشش و رنجی گرفتار آمده و به او پیشنهاد می‌کند که همراهش به درون دژ برود و دژ در چنگ اوست.
سهراب که خیر? او شده، در دام شگرد گردآفرید می‌افتد. گردآفرید او را تا درب دژ می‌آورد، سپس با چابک‌دستی بسیار به درون دژ می‌جهد و در را می‌بندد. سهراب بیرون می‌ماند. گردآفرید به بالای دژ می‌رود و ریشخندکنان فریاد می‌زند: «ترکان ز ایران نیابند جفت!» سپس به اندرز به او می‌‌گوید که بهتر است پیش از آن که رستم به آنجا برسد، همراه سپاهش به توران برگردد...


[ چهارشنبه 97/12/15 ] [ 3:42 عصر ] [ ابوبکررحیمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ متعلّق به گروه آموزشی زبان وادبیّات فارسی متوسطه ی اول شهرستان بوکان می باشد . همکاران وسرگروه های آموزشی استان وسراسرکشور می توانند مقالات ونظرات خودرا درزمینه درس ادبیات فارسی راهنمایی جهت انعکاس در این وبلاگ ؛ به آدرس بوکان، کارشناسی تکنولوژی وگروه های آموزشی بوکان ارسال نمایند
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 97
بازدید دیروز: 58
کل بازدیدها: 289357